حضرت زینب , دختر علی بن ابیطالب (ع ) و فاطمه زهرای است .
او زنـدگـی شـیـریـنـش را در کـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبی گرامی اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسین (ع )) آغاز کرد.
زندگی پررنج و مشقت زینب (س ) پس از پنج سالگی ـ مقارن با رحلت پیامبر اکرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله ای بسیار کوتاه , پس از مرگ پیامبر, وی شاهد مادری بود که در بین درب و دیوار فریاد می زد: ای فضه , مرا دریاب !.
هزاران غم , یکی پس از دیگری , میهمان قلب کوچک دختر زهرا شد.
ناراحتی غصب خلافت پدر, بردن علی بن ابیطالب (ع ) به اجبار و با پای برهنه به مسجد, تازیانه هایی که بر بازوی مادر می نشست و سرانجام موج سنگین رحلت زهرای مرضیه ی , کمر زینب را شکست .
گویی زینب , از همین آغاز راه , در برابر طوفان تازیانه غم ها قرارمی گیرد تا روزی بتواند همه غم و رنج هستی را بر دوش کشد!.
غـم و رنـجـی که پدر در کوفه از آن خبر داده است : روزی زینب در کلاس تفسیرش برای بانوان , سوره کهیعص را تفسیر می کرد.
علی (ع ) وارد شد و از دخترش پرسید: کهیعص را تفسیر می کنی ؟!.
زینب عرض کرد: آری .
علی (ع ) فرمود: ای نور دیده !.
ایـن حـروف , رمـزی است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر و شاید فرموده باشد: کاف , رمز کربلا است , هاء اشاره به هلاکت عترت دارد, یاء یعنی یزید,آن که بر حسین ستم می کند, عین کنایه از عطش ابی عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زینب در زیر تازیانه روزگار آبدیده می شود تا پیام رسان عاشورا باشد.
از هـمـیـن رو زمانی که پسرعمویش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاریش می آید, شرط می کند: در رفتن به خانه برادرم (حسین ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نیز باید با او بروم !!.
مصیبت شهادت امیرمومنان علی (ع ) و امام حسن مجتبی (ع ), زینب را آبدیده تر می کند.
آن گاه زمان هجرت فرا می رسد و در سال 60 هجری , به همراه برادرش امام حسین (ع ), از مدینه به مکه و از آن جا به طرف کربلا حرکت می کند.
کـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زینب و منظره تماشایی به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعی است که در دامان زینب پرورش یافته اند.
زیـنـب , نـاظر این صحنه هاست و همه اینها از زینب , دختر علی (ع ), شیرزنی می سازد که از عصر عاشورا, قافله سالار کاروان اسیران آزادیبخش می شود.
پـس از آتـش گرفتن خیمه ها در شب یازدهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زینب , در نیمه شب با قدی خمیده به نماز شب می ایستد و فردای آن به همراه امام سجاد(ع ) و دیگر اسرا, راهی کوفه می شود.
در کـوفـه , زیـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زیاد می برند, در حالی که کنیزانش , پیرامون وی را گرفته اند.
او با شکوهی خاص وارد مجلس می شود و به عبیداللّه اعتنایی نمی کند.
ابن زیاد, از این بی توجهی , به شدت ناراحت شده , با این که زینب را شناخته است , می پرسد: این زن پرنخوت و تکبر کیست ؟.
کسی جواب نمی دهد!.
باز سوال می کند, تا بار سوم که زنی پاسخ می دهد: این زینب دختر علی است !.
عبیداللّه می گوید: خدا را شکر می کنم که شما را رسوا و دروغتان را آشکار کرد!.
زیـنـب با کمال شهامت و شجاعت می فرماید: خدا را شکر می کنیم که افتخار شهادت را نصیب ما کرد!.
رسوائی از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ایم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زینب , در شام و در برابر یزید نیز با خطبه ای غرا و آتشین , کوس رسوایی یزید را به صدا درآورد و با ایـن که در چنگال خون آشام ترین طاغوت زمان اسیر بود, چنان حماسه آفرید که پایه های حکومت فرزند معاویه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, یـزید فرمانروا بود و زینب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), یزید را درهم شـکسته بود و سرانجام یزید, از ترس سقوطحکومتش , به این نتیجه رسید که کاروان اسیران را به مدینه بفرستد.
پـس از ورود کـاروان بـه مـدیـنـه , هـمـه مـی دانـستند باید به کجا رفت , مسیر کاروان به سوی مسجدالنبی ر بود.
زیـنـب که همه خاطرات مدینه , پیامبر(ص ) و حسین (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پیامبر گرامی اسلام (ص ) افتاد, صدای گریه اش بلند شدوفریادزد: ای رسول خدار!.
خبر کشته شدن حسین (ع ) را آورده ایم !.
پس از این ماجرا, مدینه آماده بهره برداری از کلاس درس امام سجاد(ع ) و زینب کبری شد.
زینب احکام و فتاوی را برای مردم بیان می کرد و محور مراجعه آنان بود.
روحیه و بیان زینب (س ), همه را به یاد امیرمومنان (ع ) می انداخت .
کـار زیـنـب (س ) ابلاغ خون شهیدان بود و چه خوب پیام خود را ابلاغ کرد. حضرت زینب سلام الله علیها، شیرزن دشت کربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در 15 رجب سال 63 هجری قمری در ضمن سفری که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات یافته و بدن مطهر آن بانوی بزرگوار در همانجا دفن گردید.
مزار ملکوتی آن حضرت (دمشق/سوریه)، اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام می باشد.
شمهای از کمالات معنوی حضرت زینب (سلام الله علیها)
بر قلّه دانش
زینب کبریعلیها السلام بانویی سرشار از بینش و بصیرت بود که با سیره و سخن خود «فرهنگ برهنگی» و «برهنگی فرهنگی» دیروز و امروز را به خوبی مورد تعرّض قرار داد؛ الگویی ماندگار از شخصیت عظیم خویش به یادگار گذارد و معیارهای حرکت ارزشی و ضدارزشی را برای همیشه ترسیم کرد.
برترین درجه علم، علمی است که از ذات الهی به انسان افاضه میشود که به تعبیر قرآن مجید، علم «لَدُنّی» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانی از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختیم». حضرت زینبعلیها السلام به شهادت امام سجادعلیه السلام، دارای چنین علمی بود که خطاب به عمّهاش فرمود:
«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)».
«به حمداللَّه تو دانشمند معلمندیده و فهمیدهای فهم نیاموخته هستی».
وی در حدود 6 سالگی، شایستگی حفظ خطبه استدلالی، عمیق و جامع مادرش فاطمه زهراعلیها السلام را داشت و این نشانه بارزی از رشد فکری و بلوغ اندیشه و تعقّل دختری است که در دامان عصمت و طهارت پرورش یافت و به زلال روح و کمال معنوی و قرب الهی رسید.
یک سال پس از استقرار حضرت علیعلیه السلام در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرتعلیه السلام پیام فرستادند و گفتند:
«ما شنیدهایم که دختر شما، حضرت زینبعلیها السلام همانند مادرش، زهرای مرضیّه، منبع سرشار دانش و دارای علوم و کمالات است. اگر اجازه بدهید به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهرهمند شویم». علیعلیه السلام اجازه داد تا دختر عالمهاش بانوان مسلمان کوفه را آموزش دهد و مشکلات علمی و دینی آنان را حل کند. زینبعلیها السلام آمادگی خود را اعلام نمود و بعد از دیدارهای مقدماتی، جلسه تفسیر قرآن برای آنان تشکیل داد و پرسشها و شبهات آنان را جواب میداد(3).
از سخنان آن حضرتعلیها السلام در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام، خطبهها و سخنرانیهایی که در فرصتهای مختلف در برابر ستمکاران و طاغیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم میشود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم و اکتسابی نبوده است(4). همچنین در جنبه مقام علمیش، علاوه بر توانایی برای ایراد خطبهها، نکته ظریف و اساسی وجود دارد و آن تصمیمگیریها و موضعگیریهای بهجا در مناسبتهای لازم است که خوب میدانست کجا باید نرم سخن گفت، در کجا باید برآشفت و حماسه آفرید، در کجا باید گریه کرد و اشک ریخت و چه وقت باید عقل و منطق را به کار گرفت(5).
همچنین نام زینب کبریعلیها السلام به عنوان یکی از محدثان برجسته شیعه، صفحات کتب رجال را مزیّن کرده است. روایتهای آن حضرتعلیها السلام در منابع معتبر شیعه از جمله در کتابهای «من لا یحضره الفقیه»، «وسایلالشیعه»، «بحارالانوار» و... موجود است(6) که آنها را از مادر و برادرش حضرت سیدالشهداءعلیه السلام شنیده و برای دیگران روایت کرده است. اهمّ این احادیث بدین شرح است: داستان نزول مائده آسمانی برای حضرت زهراعلیها السلام، حدیث «امّ ایمن» در ماجرای دفن حضرت علیعلیه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدک که سند اخیر را عدهای از مورخان و محدّثین نامدار شیعه همچون شیخ صدوق در کتاب «علل الشرایع» و علامه مجلسی در «بحارالانوار» آوردهاند.
به هر حال این بانوی شجاع کربلا راوی حدیث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالی و حدیثشناسان، عدالت و اعتماد این بانوی پاک و بافضیلت در زمینه بیان حدیث و مقامات علمی مورد تأیید قرار گرفته و صداقت و درایت او انکارناپذیر است(7).
عبادت و انقطاع از خلق
در میان فضایل و کمالات ملکوتی حضرت زینبعلیها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضیالحاجات، درخشندگی خاصی دارد. سراسر زندگی او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهی و همگامی با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظیفه و احیای معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب میشود.
عبادت آن بانوی مکرّمهعلیها السلام تنها به معنای خاص «عبادت» نبود، بلکه تمام حرکات و سکنات، خروش و فریادها، سفرها و اسارتها، بیدارگریها و مبارزات و حتی نفسهای او از آنجا که به خاطر خداوند بود، همه از مراتبی عمیق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود.
اکثر شبها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح میکرد. به گفته برخی از مورّخان، عبادتها و نمازهای شب پدر و مادر خود را از نزدیک دیده بود.. او در حماسه کربلا شاهد بود که برادرش، حضرت امام حسینعلیه السلام به برادرش حضرت ابوالفضلعلیه السلام فرمود: «ای برادر! نزد دشمن برو و یک شب را مهلت بگیر؛ شاید بتوانیم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پیشگاه پروردگار مشغول شویم. خدا میداند که من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8).
در شب یازدهم محرم، علیرغم آنهمه خستگی و فرسودگی و مشاهده آنهمه آلام روحی، نماز شب خود را خواند. امام سجادعلیه السلام فرمود:
«عمهام، زینبعلیها السلام در مسیر کوفه تا شام تمام نمازهای واجب و مستحب را اقامه میکرد و در بعضی از منازل به خاطر شدت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف میکرد(9)».
امام حسینعلیه السلام که خود معصوم و واسطه فیض الهی است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مکن(10)». این، نشان از آن دارد که این بانو به قله رفیع بندگی و پرستش راه یافته بود و به حکمت و هدف آفرینش دست یازیده بود؛ بنابراین دیدهها را بازتر و افقها را برتر و معرفتها را قویتر باید کرد تا مقام عبودیت زینب کبریعلیها السلام را بهتر شناخت.
آفتاب عفت
زینب کبریعلیها السلام بانویی سرشار از بینش و بصیرت بود که با سیره و سخن خود «فرهنگ برهنگی» و «برهنگی فرهنگی» دیروز و امروز را به خوبی مورد تعرّض قرار داد؛ الگویی ماندگار از شخصیت عظیم خویش به یادگار گذارد و معیارهای حرکت ارزشی و ضدارزشی را برای همیشه ترسیم کرد.
وی در پاسداری از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پیام آسمانی قرآن و طبق آموزههای مادرش، فاطمه زهراعلیها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهری ارزشمند برای یک زن مسلمان میدانست و بر این باور بود که زن هنگامی به خدای خود نزدیکتر است که خود را از معرض دید مردان بیگانه حفظ نماید(11).
زینب کبریعلیها السلام دختر آن مادری است که برای احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بیرون میآمد و با دشمنان، به احتجاج میپرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشیده؛ همان مادری که وصیّت میکند پیکرش را بعد از مرگ در تابوتی با دیوارههای بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبیعی است که دختر او هم باید این تعالیم بلند اسلام را رعایت نماید؛ چراکه حفظ شرف و حیثیّت زن، واجب و حجاب از ضروریّات دین است و اصولاً تمام فداکاریهای این بانو برای تحقق احکام اسلام بود. بنابراین عفت و پاکدامنی خویش را حتی در سختترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خویش پای میفشرد.
آن بانوی بزرگوار برای پاسداری از مرزهای حیا و عفاف بر سر یزید فریاد زد که: «آیا این از عدالت است که زنان و کنیزان خویش را پشت پرده نشانی و دختران رسول خداصلی الله علیه وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانی؟ نقاب آنان را دریدی و صورتهای آنان را آشکار ساختی(12)».
نماد کمال عقل
برترین معیار عقلگرایی در زندگی، ادب و ادبآموزی است. کیمیایی که تیرگیها و تاریکیهای قلب را میزداید و نور و روشنایی در رواق وجود انسان میافزاید به گونهای که بهای بینظیر آدمی با سنجش مقدار ادب هر فردی، قابل تشخیص خواهد بود.
زینب کبریعلیها السلام شخصیت شایستهای بود که درس ادب را در مکتب امامت آموخته بود و سیره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذیرفته بود. در گفتار و رفتار، صمیمی، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونهای که زنان بسیاری در نخستین برخورد، شیفته شیوه و مجذوب اخلاق روحپرور او میشدند(13).
ادب و احترام حضرت زینبعلیها السلام به برادر خود آنچنان بود که هنگامی که عبداللَّه بن عباس به امام حسینعلیه السلام گفت: شما که به این سفر خطرناک میروید چرا زنها را با خود میبرید؟ حضرت زینبعلیها السلام با شنیدن این سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «ای پسر عباس! آیا میخواهی بین من و برادرم جدایی بیندازی؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)»..
در حادثه عاشورا در برابر آنهمه مصائب و داغها و حوادث، هرگز از مسیر ادب و عبودیّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هیچگاه کلمهای حاکی از دلتنگی، نارضایتی، اعتراض، شکایت و تنگنظری بر لب نراند. هرچه میگفت بر طبق رضایت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلکه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زیاد، میفرمود:
«إنّی ما رَأَیْتُ إلاّ جَمیلاً(15)»: «من جز زیبایی ندیدم».
که این کلام در نظر اهل آن، از بالاترین مراتب توحید، عرفان، قرب به خدای متعال و رسم بندگی و عبودیت، حکایت دارد و کمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان میدهد.
ایثار
عقیله بنی هاشمعلیها السلام در این صفت، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود. او برای حفظ جان دیگران، خطر را به جان میخرید و در تمام صحنهها، دیگران را بر خود مقدم میداشت. او در ماجرای کربلا حتی از سهمیه آب خویش استفاده نمیکرد و آن را نیز به کودکان میداد. در بین راه کوفه و شام با این که خود گرسنه و تشنه بود، «ایثار» را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت.
امام زینالعابدینعلیه السلام میفرمود: «عمهام، زینبعلیها السلام، در مدت اسارت، غذایی را که به عنوان سهمیه و جیره میدادند، بین کودکان تقسیم میکرد؛ زیرا در شبانهروز به هر یک از ما یک قرص نان میدادند. او سختیها و تازیانهها را به جان خود میخرید و نمیگذاشت بر بازوی کودکان اصابت کند(16)».
دفاع از حریم ولایت
حضرت زینبعلیها السلام حرکت و هدایت انسانها را بدون امامعلیه السلام، سکون و هلاکت میدانست و زمامداری زیانآلود نااهلان را باعث دورماندن تودهها از صراط مستقیم میدید. بدین علت، دفاع و حمایت از مقام امامت و ولایت را سرلوحه مسوؤلیتهای خویش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهای شایسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه میپرداخت. وی چون دستپرورده زهرای اطهرعلیها السلام بود، درس ولایتمداری را از مادر فراگرفته بود. از یک سو در جهت معرفی و شناساندن ولایت، از طریق نفی اتّهامات و یادآوری حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش کرد و از سوی دیگر سر تا پا تسلیم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسینعلیه السلام و چه در دوران امام سجادعلیه السلام که حتی در چند مورد از جان امام سجادعلیه السلام دفاع کرد و تا پای جان از او حمایت نمود.
کرامت
هر چند هزاران کرامت از این بانوی بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونهای را نقل میکنیم. مرحوم ثقةالاسلام نوری از سید محمدباقر سلطانآبادی نقل میکند:
«به چشمدرد شدیدی در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان کردم فایدهای نکرد و برعکس مریضیام شدیدتر شد. بعضی از دکترها میگفتند قابل علاج نیست. برخی هم قول شش ماه بعد میدادند و من هر روز از روز قبل نالانتر میشدم تا اینکه سیاهی چشمم گرفته شد و دیگر نمیتوانستم بخوابم. در آن موقع یکی از دوستانم برای خداحافظی به دیدنم آمد. او میخواست به کربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شدیدتر شد و همه مرا شماتت میکردند مگر یک نفر. بالاخره به منزل دوم رسیدیم، درد شدیدتر از قبل شد و ورم چشمم افزونتر؛ تا اینکه نزدیک سحر آرام شد.
در عالم رؤیا عقیله بنی هاشم، زینب کبری3، را دیدم که گوشه مقنعهاش را به چشمم میکشید. از خواب بیدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمیکردند، سوار شدیم در بین راه درد و ناراحتی احساس نمیکردم. من که همیشه ناراحت و عاجز بودم، پیش خود گفتم: کاش بسته روی چشمم را باز میکردم. تا باز کردم، دیدم همهچیز را میبینم. صدا زدم که رفقا بیایید. همه آمدند و گفتند: کدام چشمت درد میکرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه کردند تفاوتی بین چشم چپ و راستم ندیدند(17)».
پی نوشتها:
1) کهف، 65.
2) سفینة البحار، ج 1، ص 558.
3) ریاحین الشریعة، ج 3، ص 57.
4) زندگی زینبعلیها السلام، رسولی محلاتی، ص 10.
5) زینب قهرمانعلیها السلام، احمد صادقی اردستانی، ص 103.
6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادیالاولی 1423، ص 21.
7) زنان دانشمند و راوی حدیث، صادقی اردستانی، ص 278.
8) تاریخ طبری، ج 6، ص 238.
9) ریاحین الشریعة، ج 3، ص 62.
10) همان، ص 62.
11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18.
12) بحارالانوار، ج 45، ص 134.
13) مجله پیام زن، شماره 128، ص 19.
14) ریاحین الشریهة، ج 3، ص 41.
15) بحارالانوار، ج 45، ص 116.
16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43.
17) زندگانی زینب کبریعلیها السلام، شهید دستغیب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پیش شماره 7، ص 15 - 14.