خبر آنقدر تلخ بود و هولناک که انتشار سریعش در غروب اندوهبار جمعه نیز سبب نشد تا به آسانی در باورمان بگنجد . جاده بی رحمانه به مقصدی دیگر رفت و شما را نیز در این گذرناگهانی ، لحظه ای با خود همراه کرده بود . شما رفته بودید و ما در بهت غمناک خود در انتظار آن بودیم که کسی در پیامی یا تماسی بگوید که دروغین است . صد افسوس که راست بود . رفته بودید به همراه همه آنان که عاشقانه دوستشان داشتید و ما در بغض تلخی که به حنجره چنگ می آویخت و اشکی که بی اختیار از خانه ی چشم باریدن می گرفت در این اندیشه بودیم که چگونه آن همه زندگی و زنده بودن ، آن همه تلاش و امید و دلبستگی ، آن درون پاک و بی آلایش در آغوش سرد خاک می آرمد . تنها کورسوی امید حزن آلودمان این بود که شاید لحظه به قدری کوتاه بوده که دردی آزرده تان نکرده باشد .
دیروز به یادتان جمع شدیم و خانواده عزیز باقی مانده تان شاهد بودند که خانواده بزرگ دیگری نیز در بیمارستان قلب شهید رجایی به سوگ نشسته است .
امروز در خانه های تک تک ما ، نقشی به یادگار مانده است که نگاه زیبای شما را از پشت لنز دوربین عکاسی به تصویر می کشد. هرگز نخواهی رفت برادر ! ما همیشه دریادمان ، در جشن و سوگ ، در گردهمایی های علمی و صنفی ، درلابلای تصاویر گوشی همراه ، در گشت و گذار وب سایت مرکز ، در همه و همه شما را با خود خواهیم داشت . شما را با همان لبخند ماندگار و نگاه امیدوار در پس دوربینی که همه بجز خودت به آن می نگرند .
دکتر نیلوفر سمیعی
جمعه 12 مرداد 97