دوشنبه 17 ارديبهشت 1403      

نوع خبر 
 
 
خداحافظی یکی از پرسنل زحمتکش مرکز قلب و عروق شهید رجایی
خداحافظی به وسعت سی سال خدمت و سلامی به بلندای لبیک اللهم لبیک


خانم سکینه خاتون اسد پور از پرسنل بسیار مهربان و فعال مهد کودک و درمانگاه است که بعد ازسی سال خدمت صادقانه در مرکزٰ آخرین روز خدمتش همزمان با اولین روزمسافرتش به دیار وحی می باشد.

در این آخرین ساعات جشن مختصری از طرف پرسنل درمانگاه و الکترو برای این دوست عزیز گرفته شد ونکته جالب این که در همین تعداد محدود پرسنل حدود 13 نفر از این جمع فرزندانشان در مهد کودک نزد این بانوی مهربان نگه داری می شده اند
حتما فرزندان خیلی از ما خاطرات زیادی از مهد و بازی های کودکانه آنجا دارند بطوری که وقتی نزد آنان که هم اکنون برای خود مردان و زنان بزرگی شده اند نام اسد جون را بیاوریم ناخوداگاه چشمانشان برق شیطنت و لبهایشان لبخندی از سر بازیگوشی خواهد داشت و زیر لب خواهندگفت : اسد جون یادش بخیر چه بازی ها و چه خاطرات خوبی توی مهد کودک با اسد جون داشتیم .


از این فرصت استفاده می کنیم و مصاحبه کوتاهی با خانم اسد پور انجام می دهیم .

- خانم اسد پور در چه سالی شروع به کار کردی و چرا بچه ها به اسم اسد جون شما را می شناسند؟
من متولد سال 1342 هستم و 19 ساله بودم که وارد مهد شدم در سال 1362و امروز بعداز سی سال کارو تلاش بازنشسته می شوم وعلت اینکه بچه ها مرا به فامیل صدامی کردند شاید تلفظ اسمم برای بچه ها سخت بود .
من مدت بیست ونه سال درمهد کودک با عشق و علاقه کار کردم و به علت خصوصی شدن مهد کودک من و سایر همکارانم به قسمت های اداری و پرستاری بیمارستان منتقل شدیم و من بعنوان کمک بهیار در درمانگاه شروع بکار کردم .

- وقتی از مهد کودک به درمانگاه منتقل شدیدچه حسی داشتید ؟
اول خیلی نگران وآشفته بودم چون دلم می خواست بازهم بابچه ها درمهد کودک باشم ولی کم کم نگرانی من کاهش پیدا کرد برخورد خوب آقای دیانتی ومهربانی همکاران باعث شد که من بتوانم محیط اینجا را بپذیرم .


 
- سختی ترین زمان کارتان در چه مقطعی بود ؟
دل کندن از مهد کودک بعد از بیست ونه سال واقعا برایم سخت بود .

- بهترین خاطرات از چه زمانی است ؟
در دو زمان خاطرات خوبی داشتم یکی در مهد کودک زمانی که بچه ها تازه به حرف زدن می افتادند و هنوز نمی توانستند کلمات را درست ادا کنند وبا ناقص ادا کردن جملات خیلی شیرین و دوست داشتنی می شدند.
و از دیگر خاطراتم زمانی است که در درمانگاه برای بیماران کاری انجام می دادند و آنها مرا دعا می کردند .

- در آخرین روز کاری چه احساسی دارید ؟
هم خوشحالم از اینکه در طی این سی سال صادقانه و با خلوص نیت کار کردم وهر روز بدون حتی یک روز غیبت راس ساعت سر کارم بودم وحالا می توانم با خیالی آسوده برای خودم زندگی کنم .
و هم ناراحتم از اینکه از همکاران و دوستانم ومحیط سی ساله ی که در آن می توانستم به مردم خدمت کنم و از دعای خیراشان برخودار شوم دور می مانم .


- بعد از بازنشستگی به چه کاری مشغول می شوید ؟
علاقه خیلی زیادی به ائمه اطهار و اهل بیت دارم و دوست دارم با ثبت نام در کلاس مداحی بتوانم مدیحه سرای این خاندان بزرگوار بشوم .

-ودرآخر ؟
بار دیگر از آقای دیانتی تشکر می کنم چون در شرایطی که تحملش کمی سخت بود با رفتارش به من آرامش داد و همینطور از همکاران عزیزم در درمانگاه که خیلی محترمانه و صمیمانه در این یکسال با من برخورد کردند ان شا الله که لطف خداوند شامل همه عزیزان و همکاران شود و زیارت خانه خدا نصیب همه دوستان گردد.

خبرنگار افتخاری و رابط روابط عمومی در بخش درمانگاه: معصومه قدیری
دوشنبه 20 خرداد 1392  12:3

آخرين تاريخ بازديد : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403  9:10:46
تعداد بازديد از اين خبر : 7027