پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403      

نوع خبر 
 
 
رحلت جانسوز پرستارکربلا ،اسوه صبر و شکیبایی حضرت زینب (س) تسلیت باد
 حضرت زینب , دختر علی بن ابیطالب (ع ) و فاطمه زهرای است .

او زنـدگـی شـیـریـنـش را در کـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبی گرامی اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسین (ع )) آغاز کرد.
زندگی پررنج و مشقت زینب (س ) پس از پنج سالگی ـ مقارن با رحلت پیامبر اکرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله ای بسیار کوتاه , پس از مرگ پیامبر, وی شاهد مادری بود که در بین درب و دیوار فریاد می زد: ای فضه , مرا دریاب !.
هزاران غم , یکی پس از دیگری , میهمان قلب کوچک دختر زهرا شد.
ناراحتی غصب خلافت پدر, بردن علی بن ابیطالب (ع ) به اجبار و با پای برهنه به مسجد, تازیانه هایی که بر بازوی مادر می نشست و سرانجام موج سنگین رحلت زهرای مرضیه ی , کمر زینب را شکست .
گویی زینب , از همین آغاز راه , در برابر طوفان تازیانه غم ها قرارمی گیرد تا روزی بتواند همه غم و رنج هستی را بر دوش کشد!.
غـم و رنـجـی که پدر در کوفه از آن خبر داده است : روزی زینب در کلاس تفسیرش برای بانوان , سوره کهیعص را تفسیر می کرد.
علی (ع ) وارد شد و از دخترش پرسید: کهیعص را تفسیر می کنی ؟!.
زینب عرض کرد: آری .
علی (ع ) فرمود: ای نور دیده !.
ایـن حـروف , رمـزی است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر و شاید فرموده باشد: کاف , رمز کربلا است , هاء اشاره به هلاکت عترت دارد, یاء یعنی یزید,آن که بر حسین ستم می کند, عین کنایه از عطش ابی عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زینب در زیر تازیانه روزگار آبدیده می شود تا پیام رسان عاشورا باشد.
از هـمـیـن رو زمانی که پسرعمویش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاریش می آید, شرط می کند: در رفتن به خانه برادرم (حسین ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نیز باید با او بروم !!.
مصیبت شهادت امیرمومنان علی (ع ) و امام حسن مجتبی (ع ), زینب را آبدیده تر می کند.
آن گاه زمان هجرت فرا می رسد و در سال 60 هجری , به همراه برادرش امام حسین (ع ), از مدینه به مکه و از آن جا به طرف کربلا حرکت می کند.
کـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زینب و منظره تماشایی به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعی است که در دامان زینب پرورش یافته اند.
زیـنـب , نـاظر این صحنه هاست و همه اینها از زینب , دختر علی (ع ), شیرزنی می سازد که از عصر عاشورا, قافله سالار کاروان اسیران آزادیبخش می شود.
پـس از آتـش گرفتن خیمه ها در شب یازدهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زینب , در نیمه شب با قدی خمیده به نماز شب می ایستد و فردای آن به همراه امام سجاد(ع ) و دیگر اسرا, راهی کوفه می شود.
در کـوفـه , زیـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زیاد می برند, در حالی که کنیزانش , پیرامون وی را گرفته اند.
او با شکوهی خاص وارد مجلس می شود و به عبیداللّه اعتنایی نمی کند.
ابن زیاد, از این بی توجهی , به شدت ناراحت شده , با این که زینب را شناخته است , می پرسد: این زن پرنخوت و تکبر کیست ؟.
کسی جواب نمی دهد!.
باز سوال می کند, تا بار سوم که زنی پاسخ می دهد: این زینب دختر علی است !.
عبیداللّه می گوید: خدا را شکر می کنم که شما را رسوا و دروغتان را آشکار کرد!.
زیـنـب با کمال شهامت و شجاعت می فرماید: خدا را شکر می کنیم که افتخار شهادت را نصیب ما کرد!.
رسوائی از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ایم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زینب , در شام و در برابر یزید نیز با خطبه ای غرا و آتشین , کوس رسوایی یزید را به صدا درآورد و با ایـن که در چنگال خون آشام ترین طاغوت زمان اسیر بود, چنان حماسه آفرید که پایه های حکومت فرزند معاویه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, یـزید فرمانروا بود و زینب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), یزید را درهم شـکسته بود و سرانجام یزید, از ترس سقوطحکومتش , به این نتیجه رسید که کاروان اسیران را به مدینه بفرستد.
پـس از ورود کـاروان بـه مـدیـنـه , هـمـه مـی دانـستند باید به کجا رفت , مسیر کاروان به سوی مسجدالنبی ر بود.
زیـنـب که همه خاطرات مدینه , پیامبر(ص ) و حسین (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پیامبر گرامی اسلام (ص ) افتاد, صدای گریه اش بلند شدوفریادزد: ای رسول خدار!.
خبر کشته شدن حسین (ع ) را آورده ایم !.
پس از این ماجرا, مدینه آماده بهره برداری از کلاس درس امام سجاد(ع ) و زینب کبری شد.
زینب احکام و فتاوی را برای مردم بیان می کرد و محور مراجعه آنان بود.
روحیه و بیان زینب (س ), همه را به یاد امیرمومنان (ع ) می انداخت .
کـار زیـنـب (س ) ابلاغ خون شهیدان بود و چه خوب پیام خود را ابلاغ کرد. حضرت زینب سلام الله علیها، شیرزن دشت کربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در 15 رجب سال 63 هجری قمری در ضمن سفری که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات یافته و بدن مطهر آن بانوی بزرگوار در همانجا دفن گردید.
مزار ملکوتی آن حضرت (دمشق/سوریه)، اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام می باشد.

شمه‏ای از کمالات معنوی حضرت زینب ‏(سلام الله علیها)

بر قلّه دانش‏ 
زینب کبری‏علیها السلام بانویی سرشار از بینش و بصیرت بود که با سیره و سخن خود «فرهنگ برهنگی» و «برهنگی فرهنگی» دیروز و امروز را به خوبی مورد تعرّض قرار داد؛ الگویی ماندگار از شخصیت عظیم خویش به یادگار گذارد و معیارهای حرکت ارزشی و ضدارزشی را برای همیشه ترسیم کرد. 
برترین درجه علم، علمی است که از ذات الهی به انسان افاضه می‏شود که به تعبیر قرآن مجید، علم «لَدُنّی» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانی از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختیم». حضرت زینب‏علیها السلام به شهادت امام سجادعلیه السلام، دارای چنین علمی بود که خطاب به عمّه‏اش فرمود: 
«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)». 
«به حمداللَّه تو دانشمند معلم‏ندیده و فهمیده‏ای فهم نیاموخته هستی». 
وی در حدود 6 سالگی، شایستگی حفظ خطبه استدلالی، عمیق و جامع مادرش فاطمه زهراعلیها السلام را داشت و این نشانه بارزی از رشد فکری و بلوغ اندیشه و تعقّل دختری است که در دامان عصمت و طهارت پرورش یافت و به زلال روح و کمال معنوی و قرب الهی رسید. 
یک سال پس از استقرار حضرت علی‏علیه السلام در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرت‏علیه السلام پیام فرستادند و گفتند: 
«ما شنیده‏ایم که دختر شما، حضرت زینب‏علیها السلام همانند مادرش، زهرای مرضیّه، منبع سرشار دانش و دارای علوم و کمالات است. اگر اجازه بدهید به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهره‏مند شویم». علی‏علیه السلام اجازه داد تا دختر عالمه‏اش بانوان مسلمان کوفه را آموزش دهد و مشکلات علمی و دینی آنان را حل کند. زینب‏علیها السلام آمادگی خود را اعلام نمود و بعد از دیدارهای مقدماتی، جلسه تفسیر قرآن برای آنان تشکیل داد و پرسش‏ها و شبهات آنان را جواب می‏داد(3). 
از سخنان آن حضرت‏علیها السلام در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام، خطبه‏ها و سخنرانی‏هایی که در فرصت‏های مختلف در برابر ستمکاران و طاغیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم می‏شود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم و اکتسابی نبوده است(4). هم‏چنین در جنبه مقام علمیش، علاوه بر توانایی برای ایراد خطبه‏ها، نکته ظریف و اساسی وجود دارد و آن تصمیم‏گیری‏ها و موضع‏گیری‏های به‏جا در مناسبت‏های لازم است که خوب می‏دانست کجا باید نرم سخن گفت، در کجا باید برآشفت و حماسه آفرید، در کجا باید گریه کرد و اشک ریخت و چه وقت باید عقل و منطق را به کار گرفت(5). 
همچنین نام زینب کبری‏علیها السلام به عنوان یکی از محدثان برجسته شیعه، صفحات کتب رجال را مزیّن کرده است. روایت‏های آن حضرت‏علیها السلام در منابع معتبر شیعه از جمله در کتاب‏های «من لا یحضره الفقیه»، «وسایل‏الشیعه»، «بحارالانوار» و... موجود است(6) که آنها را از مادر و برادرش حضرت سیدالشهداءعلیه السلام شنیده و برای دیگران روایت کرده است. اهمّ این احادیث بدین شرح است: داستان نزول مائده آسمانی برای حضرت زهراعلیها السلام، حدیث «امّ ایمن» در ماجرای دفن حضرت علی‏علیه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدک که سند اخیر را عده‏ای از مورخان و محدّثین نامدار شیعه همچون شیخ صدوق در کتاب «علل الشرایع» و علامه مجلسی در «بحارالانوار» آورده‏اند. 
به هر حال این بانوی شجاع کربلا راوی حدیث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالی و حدیث‏شناسان، عدالت و اعتماد این بانوی پاک و بافضیلت در زمینه بیان حدیث و مقامات علمی مورد تأیید قرار گرفته و صداقت و درایت او انکارناپذیر است(7). 

عبادت و انقطاع از خلق‏ 
در میان فضایل و کمالات ملکوتی حضرت زینب‏علیها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضی‏الحاجات، درخشندگی خاصی دارد. سراسر زندگی او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهی و همگامی با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظیفه و احیای معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب می‏شود. 
عبادت آن بانوی مکرّمه‏علیها السلام تنها به معنای خاص «عبادت» نبود، بلکه تمام حرکات و سکنات، خروش و فریادها، سفرها و اسارت‏ها، بیدارگری‏ها و مبارزات و حتی نفس‏های او از آنجا که به خاطر خداوند بود، همه از مراتبی عمیق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود. 
اکثر شب‏ها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح می‏کرد. به گفته برخی از مورّخان، عبادت‏ها و نمازهای شب پدر و مادر خود را از نزدیک دیده بود.. او در حماسه کربلا شاهد بود که برادرش، حضرت امام حسین‏علیه السلام به برادرش حضرت ابوالفضل‏علیه السلام فرمود: «ای برادر! نزد دشمن برو و یک شب را مهلت بگیر؛ شاید بتوانیم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پیش‏گاه پروردگار مشغول شویم. خدا می‏داند که من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8). 
در شب یازدهم محرم، علی‏رغم آن‏همه خستگی و فرسودگی و مشاهده آن‏همه آلام روحی، نماز شب خود را خواند. امام سجادعلیه السلام فرمود: 
«عمه‏ام، زینب‏علیها السلام در مسیر کوفه تا شام تمام نمازهای واجب و مستحب را اقامه می‏کرد و در بعضی از منازل به خاطر شدت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف می‏کرد(9)». 
امام حسین‏علیه السلام که خود معصوم و واسطه فیض الهی است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مکن(10)». این، نشان از آن دارد که این بانو به قله رفیع بندگی و پرستش راه یافته بود و به حکمت و هدف آفرینش دست یازیده بود؛ بنابراین دیده‏ها را بازتر و افق‏ها را برتر و معرفت‏ها را قوی‏تر باید کرد تا مقام عبودیت زینب کبری‏علیها السلام را بهتر شناخت. 

آفتاب عفت‏ 
زینب کبری‏علیها السلام بانویی سرشار از بینش و بصیرت بود که با سیره و سخن خود «فرهنگ برهنگی» و «برهنگی فرهنگی» دیروز و امروز را به خوبی مورد تعرّض قرار داد؛ الگویی ماندگار از شخصیت عظیم خویش به یادگار گذارد و معیارهای حرکت ارزشی و ضدارزشی را برای همیشه ترسیم کرد. 
وی در پاسداری از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پیام آسمانی قرآن و طبق آموزه‏های مادرش، فاطمه زهراعلیها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهری ارزشمند برای یک زن مسلمان می‏دانست و بر این باور بود که زن هنگامی به خدای خود نزدیک‏تر است که خود را از معرض دید مردان بیگانه حفظ نماید(11). 
زینب کبری‏علیها السلام دختر آن مادری است که برای احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بیرون می‏آمد و با دشمنان، به احتجاج می‏پرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشیده؛ همان مادری که وصیّت می‏کند پیکرش را بعد از مرگ در تابوتی با دیواره‏های بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبیعی است که دختر او هم باید این تعالیم بلند اسلام را رعایت نماید؛ چراکه حفظ شرف و حیثیّت زن، واجب و حجاب از ضروریّات دین است و اصولاً تمام فداکاری‏های این بانو برای تحقق احکام اسلام بود. بنابراین عفت و پاکدامنی خویش را حتی در سخت‏ترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خویش پای می‏فشرد. 
آن بانوی بزرگوار برای پاسداری از مرزهای حیا و عفاف بر سر یزید فریاد زد که: «آیا این از عدالت است که زنان و کنیزان خویش را پشت پرده نشانی و دختران رسول خداصلی الله علیه وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانی؟ نقاب آنان را دریدی و صورت‏های آنان را آشکار ساختی(12)». 

نماد کمال عقل‏ 
برترین معیار عقل‏گرایی در زندگی، ادب و ادب‏آموزی است. کیمیایی که تیرگی‏ها و تاریکی‏های قلب را می‏زداید و نور و روشنایی در رواق وجود انسان می‏افزاید به گونه‏ای که بهای بی‏نظیر آدمی با سنجش مقدار ادب هر فردی، قابل تشخیص خواهد بود. 
زینب کبری‏علیها السلام شخصیت شایسته‏ای بود که درس ادب را در مکتب امامت آموخته بود و سیره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذیرفته بود. در گفتار و رفتار، صمیمی، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونه‏ای که زنان بسیاری در نخستین برخورد، شیفته شیوه و مجذوب اخلاق روح‏پرور او می‏شدند(13). 
ادب و احترام حضرت زینب‏علیها السلام به برادر خود آن‏چنان بود که هنگامی که عبداللَّه بن عباس به امام حسین‏علیه السلام گفت: شما که به این سفر خطرناک می‏روید چرا زن‏ها را با خود می‏برید؟ حضرت زینب‏علیها السلام با شنیدن این سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «ای پسر عباس! آیا می‏خواهی بین من و برادرم جدایی بیندازی؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)».. 
در حادثه عاشورا در برابر آن‏همه مصائب و داغ‏ها و حوادث، هرگز از مسیر ادب و عبودیّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هیچ‏گاه کلمه‏ای حاکی از دلتنگی، نارضایتی، اعتراض، شکایت و تنگ‏نظری بر لب نراند. هرچه می‏گفت بر طبق رضایت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلکه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زیاد، می‏فرمود: 
«إنّی ما رَأَیْتُ إلاّ جَمیلاً(15)»: «من جز زیبایی ندیدم». 
که این کلام در نظر اهل آن، از بالاترین مراتب توحید، عرفان، قرب به خدای متعال و رسم بندگی و عبودیت، حکایت دارد و کمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان می‏دهد. 

ایثار 
عقیله بنی هاشم‏علیها السلام در این صفت، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود. او برای حفظ جان دیگران، خطر را به جان می‏خرید و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم می‏داشت. او در ماجرای کربلا حتی از سهمیه آب خویش استفاده نمی‏کرد و آن را نیز به کودکان می‏داد. در بین راه کوفه و شام با این که خود گرسنه و تشنه بود، «ایثار» را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت. 
امام زین‏العابدین‏علیه السلام می‏فرمود: «عمه‏ام، زینب‏علیها السلام، در مدت اسارت، غذایی را که به عنوان سهمیه و جیره می‏دادند، بین کودکان تقسیم می‏کرد؛ زیرا در شبانه‏روز به هر یک از ما یک قرص نان می‏دادند. او سختی‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود می‏خرید و نمی‏گذاشت بر بازوی کودکان اصابت کند(16)». 

دفاع از حریم ولایت‏ 
حضرت زینب‏علیها السلام حرکت و هدایت انسان‏ها را بدون امام‏علیه السلام، سکون و هلاکت می‏دانست و زمام‏داری زیان‏آلود نااهلان را باعث دورماندن توده‏ها از صراط مستقیم می‏دید. بدین علت، دفاع و حمایت از مقام امامت و ولایت را سرلوحه مسوؤلیت‏های خویش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهای شایسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه می‏پرداخت. وی چون دست‏پرورده زهرای اطهرعلیها السلام بود، درس ولایت‏مداری را از مادر فراگرفته بود. از یک سو در جهت معرفی و شناساندن ولایت، از طریق نفی اتّهامات و یادآوری حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش کرد و از سوی دیگر سر تا پا تسلیم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسین‏علیه السلام و چه در دوران امام سجادعلیه السلام که حتی در چند مورد از جان امام سجادعلیه السلام دفاع کرد و تا پای جان از او حمایت نمود. 

کرامت‏ 
هر چند هزاران کرامت از این بانوی بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونه‏ای را نقل می‏کنیم. مرحوم ثقةالاسلام نوری از سید محمدباقر سلطان‏آبادی نقل می‏کند: 
«به چشم‏درد شدیدی در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان کردم فایده‏ای نکرد و برعکس مریضی‏ام شدیدتر شد. بعضی از دکترها می‏گفتند قابل علاج نیست. برخی هم قول شش ماه بعد می‏دادند و من هر روز از روز قبل نالان‏تر می‏شدم تا این‏که سیاهی چشمم گرفته شد و دیگر نمی‏توانستم بخوابم. در آن موقع یکی از دوستانم برای خداحافظی به دیدنم آمد. او می‏خواست به کربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شدیدتر شد و همه مرا شماتت می‏کردند مگر یک نفر. بالاخره به منزل دوم رسیدیم، درد شدیدتر از قبل شد و ورم چشمم افزون‏تر؛ تا اینکه نزدیک سحر آرام شد. 
در عالم رؤیا عقیله بنی هاشم، زینب کبری‏3، را دیدم که گوشه مقنعه‏اش را به چشمم می‏کشید. از خواب بیدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمی‏کردند، سوار شدیم در بین راه درد و ناراحتی احساس نمی‏کردم. من که همیشه ناراحت و عاجز بودم، پیش خود گفتم: کاش بسته روی چشمم را باز می‏کردم. تا باز کردم، دیدم همه‏چیز را می‏بینم. صدا زدم که رفقا بیایید. همه آمدند و گفتند: کدام چشمت درد می‏کرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه کردند تفاوتی بین چشم چپ و راستم ندیدند(17)».


 

پی نوشتها:
1) کهف، 65. 
2) سفینة البحار، ج 1، ص 558. 
3) ریاحین الشریعة، ج 3، ص 57. 
4) زندگی زینب‏علیها السلام، رسولی محلاتی، ص 10. 
5) زینب قهرمان‏علیها السلام، احمد صادقی اردستانی، ص 103. 
6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادی‏الاولی 1423، ص 21. 
7) زنان دانشمند و راوی حدیث، صادقی اردستانی، ص 278. 
8) تاریخ طبری، ج 6، ص 238. 
9) ریاحین الشریعة، ج 3، ص 62. 
10) همان، ص 62. 
11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18. 
12) بحارالانوار، ج 45، ص 134. 
13) مجله پیام زن، شماره 128، ص 19. 
14) ریاحین الشریهة، ج 3، ص 41. 
15) بحارالانوار، ج 45، ص 116. 
16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43. 
17) زندگانی زینب کبری‏علیها السلام، شهید دستغیب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پیش شماره 7، ص 15 - 14.

 


شنبه 4 ارديبهشت 1395  8:7

آخرين تاريخ بازديد : پنجشنبه 27 ارديبهشت 1403  0:53:52
تعداد بازديد از اين خبر : 3259